تاریخ نام های جغرافیایی و هویت مکانها
منبع: گفتمان درباره اسکندر مقدونی
چکیده
در تاریخ نام های جغرافیایی و هویت مردم و مکانها، ریشه در عمق تاریخ اجتماعی دارد، زمانی که انسانها در قبایل اولیه زندگی می کردند، از نام هایی بهره می گرفتند، که نشانی از طبیعت و حیوانات داشت، در دوره ای که شاه هان بزرگ فرمانروایی می نمودند، نام هایی که در خور سلاطین و خاندان آنها بود بوجود آمد، و زمانی که انسانها به دینها روی آورند، مکانها با نام دینها در آمیخت. مردم در طول تاریخ نام هایی بر می گزیدند، که در اندازه دانایی زمان آنها بود، و به این ترتیب هویتها آشکار می شد. ولی آیا امروزه هویت ها با نام حیوانات یا شاه هان و یا موضوعات دینی شکل می گیرد؟ در قرن 21 هویت ها بر اساس اقتصاد و شیوه مدنیت شناسایی می شوند، نمونه آن در همین دوره و نزدیکی ماست، به اتحادیه اروپا نگاه کنید، چگونه عده ای با هر تلاشی می خواهند شکلی به آن دهند و پا بر جا بماند، ولی با عدم موفقیت روبروست، زیرا هویتها می خواهند بر اساس اقتصاد شکل گیرند، اقتصادی که بتواند نیاز های فزاینده مردم را پوشش دهد. کشور عراق را ببینید با اینکه نفت دارد و همه مسلمان هستند ولی سه بخش عمده در تلاش هستند هویت خود را بر اساس اقتصاد منطقه اشان سامان دهند، در صورتیکه بیش از 400 سال، بسیاری از کشورها بدون دردسر تحت پوشش عثمانی با یک هویت بودند، در این موارد مثال زیاد است. در نتیجه و بطور خلاصه در قرن 21 تعیین نام های جغرافیایی، هویت مکانها، تقسیمات کشوری، استراتژی های جغرافیایی، و غیره، باید بر پایه اقتصادی ضمن رعایت تاریخ اجتماعی انجام پذیرد.
مقدمه
در گذشته ها و هر دوره از ساختار های تاریخی اجتماع، نام های ویژه آن دوره را برای مکان های جغرافیایی بر می گزیدند، اما امروزه در قرن 21 با وجود انقلاب دانش های نو، درک متفاوتی از جغرافیا، مکان، مدنیت، و غیره بوجود آمده است. به همین گونه نگارش مطالب نیز دیدگاه دیگری می طلبد، که کاملاً متضاد با تمام تاریخ است، نگارش های نوین باید پوششها و درهم آمیختگی های تخصصی جهانی داشته باشند. منجمله مطالب در اینترنت منتشر شوند، بخشی از آنها در لینکها قرار می گیرند، و بنا به اهمیت کد گذاری و قابل دست یابی گردند، به این ترتیب می تواند بهترین روش علمی فراخوان مقاله، و درک متقابل از توانایی تحقیق و تحلیل در قرن نو باشد.
یکی از علت هایی که باید دید نوین برای این فراخوان داشت، مثلاً نام استان های: چین، مصر، مکران، هند، روم، تور، خورآسان، باختر، تبت، سیستان غربی و غیره در جغرافیای کنونی ایران، بگوش بسیاری نخورده، یا حداقل موقعیت جغرافیایی آنها را در ایران تاریخی نمی دانند. یا به گفته دیگر، کسی که دانش جغرافیا ـ تاریخ او اندک و خلاصه شده در دروغ های تاریخی باشد، چگونه می تواند نام گذاری جغرافیایی و هویت شناسی نماید.
برگزیدن نام های جغرافیایی
تا قبل از قرن 20 اقتصاد جهان بر اساس اقتصاد کشاورزی یا اقتصاد گیاه بود، مصالح خانه ها از گیاه بود، وسایل حمل و نقل از گیاه بود، تجارت با گیاه، کشتی ها و تجهیزات از گیاه بود، و کلاً زندگی و بود و نبود از گیاه و بر پایه اقتصاد کشاورزی و جغرافیای کشاورزی بود. در قرن انبوه سازی 20 با دلایل ویژه قرن اقتصاد بر پایه انرژی و تولید انبوه چرخید، اما از ابتدای قرن 21 وضع دگرگون شد، و دوباره نقش جغرافیای اقتصاد کشاورزی نمود پیدا کرد. درک تفاوت قرنها و خواسته ها در طول زمان خیلی مهم است، و در نهایت بشر را بسوی زندگی جدید در قرن نو می برد، عدم تحلیل این موضوع، صدمات جبران ناپذیری وارد می کند. نمونه آن در کشورها زیاد است، کم آب شدن و خشک شدن دریاچه ارومیه، کم آب یا خشک شدن دریاچه های کوچک داخلی ایران، کم یا زیاد شدن بارندگی در نقاط مختلف ایران، برهم خوردن نظم کشاورزی و دامی، افزایش و جهش آفات و میکروب های کشاورزی و دامی، و خیلی موارد دیگر. بهمین جهت بهترین روش برای جلوگیری از این قبیل مشکلات، ابتدا ایجاد هویت بر پایه نیاز های قرن 21، و سپس نامگذاری های جدید بر اساس تاریخ اجتماعی است.
هر منطقه جغرافیایی که بر پایه جغرافیایی کشاورزی ایجاد شود، به راحتی خود مردم می توانند تصمیم بگیرند، که چگونه بر رود های حوزه آبریز و آبخیز منطقه سد ببندند، یا آب برداشت کنند، و چگونه با آفات و مشکلات کنار آیند. برای نمونه دریاچه ارومیه را مثال می زنم، که در دو استان و چند موقعیت قومی قرار دارد، و تازه در نهایت تصمیم و ساماندهی آن در تهران انجام می شود. بطور کلی شناخت تاریخی و زمین شناسی برای آن انجام نگرفته، و نیز مصلحت و نیاز های تولیدی و انسانی هم در نظر گرفته نشده، که در نهایت به مشکل بر خورده است. اگر این دریاچه را بنا به مصلحت و دانش تاریخ در نظر می گرفتند، و کل منطقه جغرافیایی آنرا تحت یک پوشش اقتصادی قرار می دادند، و با نام گذاری های تاریخی هویت های مردمی را شکل می دادند، بجای دردسر تبدیل به ارزش می شد. در واقع هویت با ساختار های تاریخی اجتماع شکل می گیرد، و این هم خود دانشی است و افراد متخصص در تاریخ نویسی نوین ایرانی می دانند، و می توانند آنرا بسرانجام برسانند، نه هر کس و یا اشباه شدگان در دروغ های تاریخی.
از کجا باید شروع کرد
برای اینکه بتوانیم آینده نگری مفید و موثر و خوب داشته باشیم، ابتدا باید جغرافیای طبیعی و کشاورزی ایران را بشناسیم، سپس بسراغ نام گذاری و هویت شناسی رفت، و ساماندهی جغرافیا و اقتصاد کشاورزی را بر آن استوار کرد. ایران کنونی دارای چند موقعیت جغرافیایی است، البته با نگرشی به واقعیت های تاریخی، متوجه می شویم که در طول تاریخ هر کدام از این جغرافیا، تشکیلات حکومتی و اداری مخصوص بخود داشته اند، که بر اساس همان اقتصاد شکل گرفته بودند. بطور دقیق ایران دارای هشت اقلیم و موقعیت آب و هوایی، آبریز و آبخیز است، که بهترین شیوه نامگذاری و هویت منطقه خود را داشته اند، و با باز بینی تاریخی متوجه آن می شویم.
تعدادی از نام های مکانها از کتاب، اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست:
مکانهای نامبرده در تاریخ ایران واقعا در کجای مرزهای ایران امروز میباشند؟
آنچه ما امروزه به عنوان نقشه ایران و اطراف در دسترس داریم, با آنچه در تاریخ قدیم ایران و جهان آمده است مطابقت ندارد. می دانیم که در زمان ساسانیان با مشکل دو محل بودن یک نام برای شهرها مواجه بوده اند و ساسانیان سعی بر برطرف کردن این مشکل به عمل آورده اند. در متون ساسانی بی وقفه از در غرب بودن بلخ و ... سخن به میان است. آنطور که به نظر می آید بر اثر یک مهاجرت دسته جمعی ایرانیان از غرب به شرق این مرز و بوم نقشه و نام شهر های غربی این سرزمین عینا در شرق آن پیاده شده است. این گروه نه تنها نام شهرها که فرهنگ و اشیا و کتب و ...را نیز با خود جابجا کرده اند.
علت مهاجرتی به این صورت و با نامگذاری محل های جدید مطابق قدیم به رسم یادگار و از بین نرفتن این اسامی, تنها می تواند حمله ناگهانی یک گروه و فرار گروه دیگر از محل زندگی خود باشد و چون میدانیم که دولت ساسانی نیز دچار این دوگانگی بوده است، پس این مهاجرت نمی تواند از حمله اعراب سرچشمه گرفته باشد. اما حمله اسکندر مادی با مذهب میترایی و حکومت اشکانیان پس از او می تواند علتی بر مهاجرت مزدایی آن که در غرب ایران بوده اند، به مرزهای شرقی این کشور باشد. این گروه برای نجات مذهب و فرهنگ و جانشان نه تنها به شرق فرار کرده اند، که برای باقی ماندن نامهای محل های گذشته این اسامی را در شرق ایران بر روی محل های جدید عینا پیاده کرده اند. این سخن که این اتفاق در زمان حمله اسکندر به وقوع پیوسته باشد تنها فرضیه ای بیش نیست، و زمان بوجود آمدن این دوگانگی اسمی در شهرهای ایران را نمی توان به سادگی اثبات کرد. اما در اینکه اسامی دوگانه هستند جای شک نمی باشد. فاصله ها, کوهها, دریاها, مرزها,.... هیچکدام با تاریخ همخوانی منطقی ندارد. یا میتوان کل تاریخ جهان در مورد ایران را افسانه تصور کرد, که در این صورت فاصله هایی چون شش هزار کیلومتر نیازی به شک کردن و تفکر منطقی ندارد، یا آنکه محل واقعی اسم های گفته شده را از میان متون قدیمی پیدا کنیم. در مثال زیر به غیر منطقی شدن تاریخ بر اثر این اشتباه شرق و غرب توجه بفرمایید:
در تاریخ بلعمی آمده است: در جنگ کی خسرو و افراسیاب، افراسیاب بگریخت و از حد ترکستان به حد روم شد، (پس روم و توران مرز مشترک داشتند، و تورانیان در غرب ایران بوده اند).
در غیر اینصورت باید بگویم افراسیاب از مرزهای شرقی ایران امروز از وسط سپاه ایران حدود 3000 کیلومتر را طی کرده تا به حد روم رسیده است. البته منطقی تر آن است که تصور کنیم که افراسیاب حدود 2500-3000 سال پیش با هواپیمای خصوصی خود این راه را طی کرده باشد!
و در جای دیگر از همین تاریخ می خوانیم:
بعد از کشته شدن افراسیاب کی خسرو سپاه را از آذربایگان بازگردانید، و به پادشاهی و مملکت خویش بازآمد به خراسان (نجران) و به بلخ. (تاریخ بلعمی)
کی خسرو با سپاهش در آذربایجان چه کار می کرده، اگر تورانیان در شرق ایران بوده اند؟ آذربایگان در شمال غربی ایران است!
این اشتباه مکان شرق و غرب نه تنها تاریخ بلعمی, شاهنامه فردوسی, آثار ابوریحان بیرونی و کلیه متون باقی مانده از دوران قبل از اسلام را به مسخره کشیده است، که در تاریخ کهن دیگر اقوام در مورد ایران نیز تاثیر کرده، و آنان را دیوانه و افسانه سرا قلمداد کرده اند. به طور مثال کتسیاس یونانی پزشک اردشیر دوم هخامنشی در آثار خود از باکتریا سخن می گوید، و اشاره میکند "زمانی که من آنجا بودم"، البته او دیوانه نیست و محلی که او از آن سخن میگوید، باختریش در شمال غربی ایران بوده است، و نه بلخ امروزی در شرق ایران، با فاصله ای حدود 3000 کیلومتر کتسیاس واقعا برای مسافرت به دربار هخامنشی ایران از باکتریا در شمال غربی ایران عبور کرده است، و راست می گوید! به مثالی دیگر توجه بفرمایید:
در تاریخ بلعمی آمده است: رستم مهتر سگستان از خاندان تورانیان پادشاه نیمروز، که از کی کاووس و کی خسرو، به پاس زحماتش عنوان پادشاهی می گیرد. سکا ها که در جنوب دریای سیاه بودند!؟ اگر پادشاه نیمروز به معنی جنوب بوده است، پس شاید منظور جنوب شاهنشاهی سکستان است! که این هم محلی در شمال غربی ایران امروز می باشد. این چه ارتباطی به جنوب شرقی ایران امروز یعنی سیستان دارد؟
چون نمیتوان این سوالات را برای تک تک شخصیت های تاریخ ایران مطرح کرد، به بررسی کلی می پردازیم:
آنچه از نگاه کردن به نقشه ها و مقایسه آنها به ذهن می رسد، آن است که این گروه مهاجرین دریای سیاه را با دریای خزر تعویض کرده و اکباتان سوریه را اکباتان مدی ها در همدان قرار داده، و باقی شهر های شرقی را با همان معیاری که در غرب بوده است، کپیه برداری و نامگذاری کرده اند.
- دو اگباتانه موجود است: 1. اگباتانه مدی ها، 2. اگباتانه در سوریه، (هرودوت اصلی)
- نام اصلی دریای خزر امروزی دریای کاسپین یا دریای کاسپیان بوده است. کاسپ ها یا کوسیان در هزاره سوم ق.م، مردمی سفید پوست با چشمانی کبود و موهای بور در دره سفید رود و گیلان امروز بوده اند، که مذهب آنان میترایی بوده و به پرورش اسب اشتغال داشته اند. آنان سپس به قزوین (کاس پین) و همدان رفته اند، که پیش از مادها مرکز آنها بوده و کارکاسی نامیده می شده است. نژاد مو بور چشم کبود در فومن, اسالم, تالش, آذربایجان, لرستان (تیره کاکاوند, حسنوند, بومیان نور آباد) و....، همه از فرزندان کاسپ ها می باشند، نام دریای شمال ایران نیز دریای کاسپیان بوده، و از چه موقع نام خزر به آن داده شده است به درستی معلوم نیست.
- خزر در شاهنامه فردوسی:
به قیصر خزر بود نزدیکتر وز ایشان بدش روز تاریکتر
به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندیده مهراس بود
به روم, خزر نزدیکتر است تا باختریش پایتخت ایران، که در شمال غربی ایران و کنار رود سیحان و جیحان بوده است. توجه کنید پادشاه روم برای حمله به خزر نیازی نداشته که از باختریش که در نواحی آذربایجان امروزی است بگذرد، بنابر این خزری که در این بیت آمده است نمی تواند کرانه های دریای کاسپین باشد. خزر نام محلی در جنوب دریای سیاه بوده است.
بعد از مرگ آلیات (الیاس) کرسوس پسر او که 35 ساله بود به جای پدر به پادشاهی رسید. (تاریخ هرودوت اصلی)
اسامی پادشاهان لیدی منطبق بر شاهنامه فردوسی و محل آنان در جنوب دریای سیاه بوده است،
نامهای شهرها و استان های مهم ایران قدیم را یک به یک بررسی کنیم، از باختریش (باکتریا) پایتخت ایران قدیم در کنار رود سیحون و جیحان (جیحون) شروع کنیم:
باختریش (باکتریا) بلخ امروزی در شرق ایران نیست، و رود جیحون با سیحون و جیحان در کشور ترکیه امروزی مطابقت دارد:
باختر به زبان فارسی به معنی غرب است، عجیب آنکه ما این منطقه را در شرقی ترین استان کشور ایران محسوب کرده ایم، همچنین پروفسور بارنت میگوید: باکتریا bakhtrish (bactrians) سبک لباس پوشیدن آنها بالا تنه مادی با شلوارهای کتان دهبانی یعنی گشاد و باد کرده است. شلوار گشاد باد کرده امروزه در نواحی کردستان به چشم میخورد، و مادها نیز در شمال غربی ایران بوده اند. همچنین اگر این شهر یا استان به کنار جیحون است، جیحون بی شک در شمال غربی ایران بوده است.
رود جیحون: منوچهر از رود جیحون رود های بسیار کند، و رود فرات را به سوی مغرب روان کرد. (تاریخ بلعمی)
حتما منظور رود جیحان یا سیحون در ترکیه بوده است، که ما رودی از استان خراسان امروزی تا بین النهرین نداریم! فاصله مرزهای شرقی و غربی ایران حدود 3000 کیلومتر و در مرکز ایران کویر صعب العبور می باشد.
در نقاشی دیواری یکی از کاخ های آموری در ماری در کناره فرات تصویر چهار نهر حک شده است، و توضیح این نهرها در "سفر تکوین" چنین آمده است: نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند، و از آنجا متقسم گشته چهار شاخه شد، نام اولین قیشون است که تمام سرزمین حویله را که در آنجا طلا است احاطه میکند، و طلای آن سرزمین نیکوست، و در آنجا مروارید و سنگ جزع است, و نام نهر دوم جیحون که تمام سرزمین کوش را احاطه میکند، و نام نهر سوم حدقل که به جانب شرق آشور جاریست و نهر چهارم فرات است.
سرزمین های اوستا و کتیبه های داریوش اول:
نسایه: در میان مرو و باختریش است (افرینش اهرمن: گناه سست باوری)، داریوش شاه گوید: من مغ گئومات را در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.
مرو: نیرومند و پاک (افرینش اهرمن: خواهش های گناه آلود)، چون نسایه در ماد است مرو هم همانجا در شمال غربی ایران بوده.
باختریش: (baktris)، زیبای افراشته درفش (آفرینش اهرمن: برور = مور دانه گش) حال که نسایه در سرزمین مادها بوده پس باختریش نیز در همان منطقه است، همچنین سوگود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است. سوگود نزدیک سکایان است، و با 400 کیلومتر به مرزهای شرقی ایران نمی رسیم، باختریش در شمال غربی ایران است.
جلگه سوگود: (suguda)، (آفرینش اهرمن خرفستری به نام سکیتیه بیافرید = مرگ در گله گاوان) داریوش شاه گوید: این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند .... سکا ها شمال غربی ایران بودند، پس سغد هم در همان نواحی است.
در داستان کیومرث او به دماوند (دنباوند) بود، و برای انتقام پسرش از مرده ها به سوی شرق می رود، و آنجا شهری میسازد با نام بلخ. گوید در بلخ دره ای است آنجا که این دره را گر گویند و رودی اندر وی همی آید. همچنین سنگی بر رود است، که آب از یک طرف داخل میشود، و از طرفی دیگر خارج می شود. (تاریخ بلعمی)
دنباوند کوه، دماوند امروزی نیست، که شرق آن استان خراسان امروزی و بلخ امروزی باشد! در کتیبه های آشوری از کوه بیکنی یا کوه بلورین در مکان دماوند امروزی یاد شده است، دنباوند؛ دماوند امروزی نیست.
کوه دنباوند: بیوراسپ (ضحاک) به آن بسته شده از پتشخوار است، کوه کومش و گرگان (هیرکان ) بدان پیوسته اند. (بندهش)
پتشخوار کوه (patis-xwarh/mahist xwarrah) (مهست فرخواری کوه): به طبرستان و گیلان است (بندهش)، در فارسی با نام کوههای جنوبی طبرستان آمده است. طبرستان به ناحیه جنوب غربی دریای خزر گفته می شود، گیلان غرب شهری در استان کرمانشاه امروزی است.
هیرکان (گرگان! ): هیرکان گرگان امروزی نیست. هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای خزر است، مردمش با آران ها هم پیمان می شدند. در آذربایجان خاوری است. هنوز هم مکان هایی با نام هیر= کشتزار دهی در جنوب خاوری اردبیل و هیران دهی پیرامون آستارا موجود است، (احمد حامی). گزنفون می نویسد: هیرکانی ها همسایه آشوری ها و لیدی ها بودند.
میدانیم که لهراسپ بلخ بامیان را به عنوان پایتخت انتخاب می کند، و گشتاسپ پسرش آتشکده ای در پایتختش می سازد، و پادشاهان پیاده به زیارت آن می آمدند (شاهنامه). در زمان ساسانیان پادشاهان پس از تاجگذاری، از مدائن پیاده به زیارت معبد تخت سلیمان در آذر بایجان غربی می رفتند.
- "و کان زرادشت فیما زعم قوم من علماء اهل الکتاب من اهل فلسطین. خادما لبعض ثلامذه ارمیاء النبی خاصا به اثیرا عنده فخانه فکذب علیه فدعا الله علیه فبرص فلحق ببلاد آذربایجان، ( تاریخ طبری). طبری نیز زردشت را مهاجری از فلسطین به آذربایجان میداند و محل حکومت گشتاسپ یعنی بلخ در ناحیت آذربایجان بوده است نه شرق ایران امروزی.
خورآزمیا [h]uvarasmiya اووآرزمیی، نه خراسان امروزی است، و نه خوارزم امروزی!
در تاریخ بلعمی با نام نجران آمده است، و در جای دیگر از همین تاریخ می گوید: این مردمان نجران هم از عرب بودند، از بنی تغلب و سبب ترسایی ایشان آن بود از میان بت پرستان که ایشان از اول بت پرست بودند. به یاد نداریم که مذهب رسمی خراسان امروزی هیچگاه ترسایی بوده باشد! همچنین در نقشه جغرافیای امروزی تعداد زیادی خراسان موجود است، به طور مثال: خراسان نام شهری در شمال شرقی ترکیه امروزی است. این شهر در شرق ارزروم می باشد. به قسمتی از کتاب مادها و پارسها اثر ویلیام کالیکان توجه بفرمایید:
نظر عمومی مورخین بر این است که در خورزمیا choresmia در زمان کورش مردم از ظهور قائد و پیامبر مذهبی به نام سپیتما – زاراتوشتر یا همان زردشت به خوبی استقبال کردند. محل این پیامبر در متون قدیم ایران به کرات ایران ویج و آذربایجان است، پس این خوارزمی در خراسان امروزی نیست، و به حوالی آذربایجان امروزی است.
با این که می توان مطمئن بود که از جانب شرق کورش حدود متصرفات خود را به رود سیر دریا jaxartes محدود نمود، ولی از استحکامات و برج و باروی جنگی که به گفته نویسندگان کلاسیک به وسیله کورش ساخته و نام شهر کرشاتا (شهر کوروش ) یا سیروپولیس هم آورده شده، از نظر باستانشناسی اثری دیده نمی شود.
جانب شرق یعنی چه؟ جمله بعدی سخن از رودخانه سیردریا به میان است jaxarts که به نوشته همان نویسندگان کلاسیک از کوه های قفقاز سرچشمه می گیرد، و به دریای کاسپین می ریزد! البته این مکان در شرق یونان و اروپای امروزی می باشد، ولی در شرق ایران امروزی نیست! چه عجب است که از قلعه و استحکامات کوروش در شرق ایران امروز خبری نیست؟ اگر تمامی زمین های خراسان امروزی را هم بکنید این برج و بارو را در آن محل نخواهید یافت. کرش اتا یا کرداوروش باید احتمالا همان کنداورش یا کندروش محل جنگ های داریوش کبیر با مادها باشد و خور (خورشید) آزمیا که ریشه از خوزستان دارد، باید در همان نواحی خور میشان = کرمانشاه باشد. در ماوراء این رودخانه اقوام ماساژتها که نژاد آریایی بودند به کورش تسلیم نشدند. این مردم که خوراکشان ماهی بود (ماهی خوراک اصلی مردم کناره دریا هاست!)، و بنا به گفته نیمه افسانه ای هرودوت ملکه تامیریس بر آنها حکومت می کرده با کورش به رزم پرداخته اند، و در همین جنگها بود که کورش جان خود را از دست داد.
سوگود: سغد امروزی نیست، محلی در کشور ترکیه امروزی می باشد.
- زمین سوکوستان به راه ترکستان به چین (hwcyst n) به ناحیت اباختر است، (بندهش) در بندهش از کشوری به نام سوکوستان در نزدیکی دایئتی در ایران ویج نام برده شده، که آن را گوپت هم گفته اند. دکتر احمد تفصیلی نوشته است (گوبد پسر اغریث است جزء اول نام او گو است که همان سغد است، بنابر این نام وی به معنی حاکم گو است، (اوستا). سوغود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است.
داریوش شاه گوید: این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند، از آنجا تا به حبشه ... (کتیبه داریوش کبیر)
پارس, پارت: کلیه اسامی که از ریشه لغت پارس می باشند، در غرب ایران امروز می باشند.
834 ق.م، در سند آشوری نام پارس و ماد در جنوب دریاچه ارومیه با هم آمده است. پارس ها به جنوب مهاجرت کردند، و سرزمین های سر راه خود را پارس, پارسوا, پارسوماش, و پارسه نام نهادند. (احمد توکلی).
پارسه: فارس
پارسوا: محلی در نزدیکی (namri) در باختر دریاچه ارومیه است. اولین پارسوا را سابقاً در میاندوآب و سلدوزی دانسته، و در قرن اخیر با قاطعیت بیشتر آن را در ماهیدشت کرمانشاه یا حوالی روانسر نوشته اند. (احمد توکلی).
پارسوماش: در حاشیه کوه بختیاری محلی هم مرز اعیلام است.
اران: آیرها arians) haravia) هرات نیست، طرز لباس پوشیدن آنها از سبک مادی است، با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
آریان یا آلان در شمال رود ارس در قفقاز حدود آذربایجان شرقی است. (احمد حامی).
ایرانشهر: ایرانشهری که در تاریخ ایران از آن یاد شده است کشور ایران امروزی نیست. ایر – ان – شهر، منظور شهر آیرها است، که می تواند به راحتی همین اران در شمال رود ارس و در نواحی آذربایجان شرقی باشد.
کندروس: این ناحیه مهمترین ناحیه برای این کتاب است، چرا که اسکندر را اس کندر یا اس کندروس = شاه کندروس میدانم، و خوشبختانه داریوش کبیر در کتیبه اش به آن اشاره می کند:
- پس از بابل خارج شدم و به ماد رسیدم فرورتیش که خود را پادشاه ماد نامیده بود با سپاه خود به شهر (کوندروش) کندروش = کندروس در ماد در آمد تا با من نبرد کند.
- نبرد کندرو که در جلگه دامنه بیستون انجام شد، برای داریوش اهمیت بسیار داشت، و از این جهت سخره های بیستون را که شاهد پیروزی او بود، برای نقر نوشته های خود انتخاب کرد. (ویلیام کالیکان)
رنگهه: ( rangha) نینوا پایتخت آشوریان.
کرج, کرخ میسان: در غرب ایران است.
- (ایساباداردشیر) به زمان اردشیر بابکان: خود برفت از اهواز و به میسان شد. پادشاه دیگر بود و شهر همچندان اهواز. ملکی بود نام او بندو او را بکشت و شهری بنا کرد کرخ میسان (کرج میسان). (تاریخ بلعمی).
- شاهنامه فردوسی:
ز بغداد گردان با زنگه شاوران گزیده سپاهی ز گردان کرخ
میسان: خور میثن یعنی میهن خورشید و نام باستانی کرمانشاه است. ( احمد حامی).
سپاهان: محلی در نزدیکی خوزستان و در غرب ایران امروز است.
- اوله رود: را سرچشمه از سپاهان است، به خوزستان بگذرد به دجله فراز ریزد. او را در سپاهان مسرگان رود خوانند. (بندهش)
اسپهان : اصفهان امروزی نیست.
مردی در بابل بر ضحاک خارج شد و علمی ببست و مردم اصفهان (اسپهان) از نژاد اویند. (تاریخ طبری)
به زمین اصفهان (اسپهان) مردی بود کشاورز کُردی و به دیهی و نام او کاوه ...
این اسپهان به ناحیت بابل و کردستان امروزی است! با اصفهان امروزی چه ارتباطی دارد؟
فردوسی در مورد جوانانی که از دست ضحاک نجات پیدا می کنند می گوید:
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
گیو و گودرز پادشاهان اصفهان ( اسپهان)، و سپاهان و... بوده اند، کتیبه ها و آثار این پادشاهان سر پل زهاب امروزی است، و نه در اصفهان امروز!
این خود پیکر گودرز شاه بزرگ پسر گیو شاه بزرگ است.
چینستان: چین استان, حینستان، کشور چین امروزی نیست. استانی در جنوب بین النهرین بوده است.
و آنان که به سرزمین سین اند که چین استان است. (بندهش)
سین یا سئن خدای ماه در آسیای غربی, خدای سامی ها (اکد) بوده است. سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند. میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در آن زمان به دو دسته تقسیم کرده بودند:
شمال: 1. آشنویه = هوری، 2. ماری، 3 . آشوری که مردم آن را هیکوس میگفتند.
جنوب: 1. السین، 2. لارسا، 3. بابل اتحادیه ای که پایتخت آن بابل بوده است.
- السین مردمان سرزمینی از سرزمینهای جنوبی بین النهرین.
در شاهنامه فقفور چین آمده است. فقفور که همان بغ پور میترایی است، لقب پادشاهانی است که به این دین و آیین بودند. تا به امروز نشنیده ایم که در کشور چین امروزی مذهب میترایی رایج بوده باشد.
- کی خسرو در جنگ با تورانیان به میلاد می گوید به ترکستان اندر شو به راه چینستان. (تاریخ بلعمی)
پس از سوی ایران چینستان محلی است، سر راه ترکستان و اول چینستان بوده بعد ترکستان.
همچنین اسکندر از چینستان به مغرب و حجاب ظلمت رسید. (تاریخ بلعمی)
طبق روایت بندهش و اوستا به محل زندگی سین ها چین استان (چینستان) می گفتند، و در همسایگی جنوبی آنان در سواحل خلیج فارس استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است، که امروزه به آن هندیجان گفته می شود.
هند: هند تاریخ ایران کشور هندوستان امروزی نیست، هندیجان در جنوب ایران است. نام باستانی کشور هندوستان امروزی آریا بهارات و نام امروزی آن india ایندیا می باشد، و تنها ما ایرانیان این کشور را با عنوان هندوستان می شناسیم!
در " کفالایای مانی" آمده است، که او در سده سوم میلادی از بابل با کشتی به هند, به فارس و از آنجا به بابل به میشان و به خوزستان رفته است, هندی که مانی به آنجا رفته, هند جنوب خوزستان است، و گرنه شبه قاره هندوستان امروزی در سده سوم میلادی نامش هند نبوده است. از این گذشته مانی شناسان باختر مانی را در راه هند روانه کشور کوشانیان و کابل کرده اند، که نمی شود با کشتی به آنجا ها رفت. زمان هم برای مانی برای رفتن و برگشتن به شبه قاره هند امروزی کافی نبوده است، زیرا مانی در واپسین سال پادشاهی اردشیر با کشتی به هند رفته و پس از به تخت نشستن شاپور که پشتیبان مانی بود به تیسفون بازگشته، و به دیدن شاپور رفته و کتاب شاپورگان را به نام او نوشته است. از رفتن مانی به هند تا بر تخت نشستن شاپور کمتر از یکسال بوده، و مانی در آغاز پادشاهی او به دیدنش رفته است. مانی نمی توانسته دو, سه ساله به هندوستان امروز رفته باشد، یکسال در آنجا دین خود را تبلیغ کرده، و از راه فارس به بابل برگشته باشد. (احمد حامی)
اسامی هند در ایران:
هند اولیا: که در زبان فارسی هند کوهستانی است، قسمتی در جنوب خوزستان است. امروزه نام آن هندیجان است، و رود پر آب آن هندیان (زهره) به خلیج فارس می ریزد. مردم آن گنوسی ها هستند.
هندزمین: دهی در تارم جنوب زنجان. - هندکندی: دهی در تارم شمال زنجان.
هندخاله: دهی در شهرستان فومن. - هندوکلا: در شهر آمل.
هندومرز: در نوشهر. - هندآباد: در سردشت.
هندمینی: در شهر ایلام. - هندی من: در شهرستان سنندج.
هنده: در بروجرد. - هندی: در خرم آباد.
هندآباد: در نیشابور. - هندوارک: در سبزوار.
هندوالان: در طبس. - هندیز: در سیرجان.
هندچوب: در نایئن. - هندو آباد: در اردکان.
هندوکش: در شهر فریدون. - هندرائی: جزیره ای در خلیج فارس.
چشم هندی: در موسیان. (احمد حامی)
هندوستان دورترین نقاط مشرقی مسکون است، در مشرق هند زمینهایی است که به کلی شنزار است! در این بیابان ها پر از خاک طلاست. (هرودوت اصلی) گویا این خاک طلا را حیوانی که او آن را مورچه مینامد در موقع حفاری لانه به بیرون می ریخته است، و مردم آن را (در موقع استراحت این حیوان در گرمای ظهر در زیر زمین) با شتر جمع آوری می کردند، در هر صورت توضیحات او با هندوستان امروزی جور نمی باشد.
از روی شکل های تخت جمشید پروفسور بارنت میگوید: هندی ها (hindush) با سینه های برهنه و هدیه آنها الاغ و گرد طلا است، (نه فیل نه عاج فیل که الاغ حیوانی که معلوم نیست اصلا در کل هندوستان موجود باشد!)
در زمان پادشاهی ایرج به یمن اندر ملکی بود او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید، (بین یمن و هندوستان امروزی کشور پهناوری با نام ایران موجود است! که بر حسب اتفاق روزگار در آن زمان پادشاهی قدرتمند با نام ایرج داشته است، که یا این رایش باید ایران را گرفته باشد تا همسایه هندوستان شده باشد، که چنین سخنی در تاریخ نیست و یا این هند, هندوستان امروزی نیست!) و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواسته ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد. (تاریخ بلعمی)
به زمان آسا (پسرزاده سلیمان ابن داوود) میان او و ملک هندوستان زرج حرب افتاد، (هندوستان تا بیت المقدس!). (تاریخ بلعمی)
سرزمین هند امروزی یکی از بخشهای ایران هخامنشی به شمار می رفته، و نام آن در آن زمان آریا بهارات بوده است. در هند باستان = آریابهارات لشکر کشی داریوش بزرگ را سرآغاز تاریخ خود می دانسته اند. خاندان موریان در زمان هخامنشی و spooner پس از آن در این منطقه شاهان ایرانی بوده اند.
در کتاب ایران بزرگ آقای امید عطائی فرد می نویسد:
آنچه که امروزه به نادرست "هند و اروپایی" و" هند و ژرمنی" خوانده می شود، و نامی از ایران ندارد باید آریایی خواند. کاربرد اصطلاح "هند و اروپایی" خیانت و نادانی درباره تاریخ و فرهنگ است. ایرانیان (آریاها) دیرین ترین مردمان, و نیاکان تیره های هندی و اروپایی به شمار می روند.
مشکل اصطلاح "هند و اروپایی" آن است که هندی که از آن سخن به میان است آریابهارات (کشور هندوستان امروزی) نیست، بلکه دولت و فرهنگ هخامنشیان پارس نژاد و اروپای آن اروپه باستانی است، که مردم آن از تخمه ی تهمورث منظور آیر ها می باشند، که اگر جمع "ها" عربی را از آن برداشته و فارسی آن را که "ان" است به کار بریم آیران یا ایران نتیجه می شود، نژاد آیران که هرودوت آن را به صورت arians آریان آورده است در آران در شمال رود ارس بوده اند، و کوچ های اری ان (آریایی ها) از این منطقه صورت گرفته است، این تغییر مکان که بر اثر جنگها و.... از طرفی به سوی اروپای امروزی (فتوحات اسکندر در اروپا)، و از سوی دیگر به سوی آریابهارات (مهاجرت شکست خوردگان جنگی و مزدا کیش در جنگ اسکندر)، صورت گرفته است اصطلاح هند و اروپا را به وجود آورده است. در مورد هند و کرمان (ژرمان) و یا آریایی های کرمانی (ژرمانی) نیز جز آنکه بگویم محل کرمانشهری که در تاریخ ایران آمده است کرمانشاه امروزی است، بهتر است هیچ نگوییم که خود این نام به خوبی گویای واقعیت آن است.
هند, هند استان, هندویش در ناحیه هندیجان و جنوب غربی ایران امروز بوده است.
فرهنگ کشور هندوستان امروزی (آریابهارات)، هرچه که بوده است و هر قدمتی که دارد و هر تاثیری که در فرهنگ ایران کرده است، بحثی است که از موضوع این کتاب خارج است، حتی اگر کسی بگوید دولت هخامنشی و پارسیان پس از لشکرکشی به آریابهارات دارای فرهنگی عظیم تر و پیشرفته تری شدند قابل پذیرش است در این کتاب تنها و تنها ادعا شده است که محل هند استانی که در تاریخ ایران آمده است, استان یا کشوریست که مرزهای غربی آن در هندیجان (کرانه شمال غربی خلیج فارس) و مرزهای شرقی آن پس از لشکرکشی داریوش کبیر به آریابهارات در شرق این سرزمین و قبل از این لشکر کشی به گفته هرودوت کویر لوت در مرکز ایران امروزی بوده است.
تبت: با تبت امروزی ارتباطی ندارد و محلی در غرب ترکیه امروزی بوده است، این نام دو بار در تاریخ بلعمی آمده است:
پس از کشته شدن ارجاسب به دست اسفندیار، از کاسه رود (بندهش: روت کاسیک) و مهرروذ (بندهش :رود مهروا) گذشته و به شهر افراسیاب و هشت کنگ (شاهنامه فردوسی: بهشت کنک) رسیده آنجا را می گیرد. از آنجا بگذشت و همه ترکستان سراسر بگشت تا به تبت برسید.
زاید پادشاه یمن به زمان گشتاسپ: بر در هندوستان بنشست. ملک چین او را هزیمت کرد. آنگاه خود به لشکر شد به چین و راه ترکستان بر گرفت و به حد تبت اندر شد، و دوازده هزار مرد عرب به تبت دست باز داشت تا اگر از خاقان هزیمت شود به پناه ایشان باز آید و پشت او نگاه دارند و برفت و خاقان را بشکست و چینستان را غارت کرد، و از راه هند به یمن بازگشت. و آن عرب را که به تبت گذاشته بود همه آنجا بماند و امروز به نواحی تبت از نسل عرب یمنی هنوز مانده است! و استر و چهارپای نیکو به ترکستان همه از ایشان خرند!
فقط می تواند محلی در غرب ترکیه امروز باشد.
سند: هیچ ارتباطی با محل سند امروزی ندارد محلی در آشور بوده است.
- کاسه رود (بندهش: روت کاسیک): به آب توس شهر بیاید. آن را آنجا کسف رود خوانند. این همان رود وه است که آنجا کاسه خوانند. در سند نیز کاسه خوانند. (بندهش)
نام این رود از ریشه لغت کاس ها یا کاسپها نژادی در شمال و غرب ایران است. وه = آشور این هم در غرب ایران بوده است.
یونان: در مورد این کشور نیز باید بدانیم که تنها ما ایرانیان آن را به این نام می خوانیم چرا؟
یونی ها قبیله ای که در غرب آسیا بودند در اثر جنگ ها به جزایر یونان امروزی مهاجرت کردند، یا بهتر بگویم پناه بردند. آنها نه تنها لوازم خود که فرهنگ و نام مکانها را نیز با خود برده اند و ما به علت شناخت این قوم آن جزایر را به یونان میشناسیم، در حالی که اروپاییان که با قبیله گریش رو به رو بودند این کشور را با نام آنها می شناسند (greece). یونی ها به نظر همان قبیله هیونی یا خیونی تورانیان می باشند، که در تاریخ ایران نام آنها فراوان آمده است، و در آن زمان در غرب ترکیه امروزی و مرز آنان با ایران رود سیحان یا جیحان بوده است.
مصر: کشور مصر امروزی نیست. نام کشور مصر امروزی egipt است، و باز تنها ما ایرانیان آن را با نام مصر می شناسیم! هرودوت می نویسد:
جماعت فنقی ها بنا بر سنت اظهار می دارند، که در عهد قدیم, ساکن حدود خلیج فارس بوده اند، و سپس به کرانه های سوریه و در سامانی تا حدود مصر که فلسطین نام دارد مهاجرت کرده اند.
عکس شماره 6103 .
سرزمینها در کتیبه داریوش:
بیستون تخت جمشید نقش رستم
1.پارسیان ( parsa ) ---- پارس
2. عیلامی[h]uraga)) خوزستان = اووج خوزستان = اوو
3. بابلی ( babirus) بابل = بابیروش بابل = بابیروش
4. آشور (atura) آشور = آثورا آشور = آثورا
5. عربان (arabaya) عربستان = اربای عربستان =اربای
6. مصر (mudraya) مصر = مودرای آ مصر = مودرای
7. مردم دهیو (tyaiy darayahya) ساکن خشکی دریا * سکهای**
8. ساردی ( sparda) *** سارد = سپرد سارد = سپرد
9. ایونی ( yauna ) یونان = ی اونا یونان = ی و ن
10. ماد (mada) ماد = ماد ماد = ماد
11. آرمینا (aimena) ارمنستان = ارمین ارمنستان = ارمین
12. کاپادوکیان (kat[a]patuka) کپدوکیه = کت پتوک کپدوکیه = کت پتوک
13. پارتیان (partava) پرثو = پرثو پارت = پرثو
14. زرنگ (saraka) سیستان ! زرنگ = زرک زرنگ = زرک
15. ایرها (haraiva) هرات ! هرات = هرئی و هرات = هرئی و
16. خوارازمی ([h]uvarasmiya) خوارزم = اووآرزمیی خوارزم = اووآرزم یس
17. باکتریا (baktris) بلخ ! بلخ = باختریش بلخ = باختریش
18 . سوگود (suguda) سغد ! سغد = سوگد سغد = سوگود
19. گندار (gandarav) قندهار ! گندار = گدار گندار = گ دار
20. سگاها (saka) سکایی ها = سکا ---
21. ثت گوشیان (tatagus) ثت گوش = ث ت گوش ثت گوش = ث ت گوش
22. اراخوزی harauvatis)) رخج ! رخج = هرووتیش رخج = هرووتیش
23. ماکا (maka) مکه مک = مک مک ها = مچی یا
24. --------- هند = ه ئیدوش هند = هیدوش
25.--------- -------- حبشه = کوشی یا
26.---------- -------- سکودر = سکودر
* آنهایی که ساکن خشکی هستند = ت ی ئیی اشک ه یا اتا ,
آنهایی که ساکن دریاها هستند = ت ی ئیی دری ه با اتا ,
و کشورهای ماوراء دریا = دهیا و ت یا پر دری
** سکایی های هوم نوش = سکا هوم ورگا,
سکایی های تیز خود = سکا تی گرخ ودا,
سکا های ماوراء دریا = سکا تی ئیی,
یونانی های سپر روی سر = ی ونا تک برا پوتای آ.
*** اسپارت = سارد و لیدی
عکس شماره 6104 .
تجزیه و تحلیل پروفسور بارنت (R.D.barnett) در مورد لباس ها و مردمان:
علاوه بر مادی ها پارس ها و اهالی شوش که شناختن انها محقق است:
3. بابل babiruviya(babilonians) : با کلاه های مخروطی منگوله دار.
4. آشور (athra) : این گروه که اغلب با عنوان آشوری اند با پاپوش به سبک اسیای صغیر و شنلی که روی شانه یک شرابه یا منگوله دار بشتر در مجسمه ایونی دیده می شود از نظر او اهل لیدی هستند.
5. عرب ها arabaya (arbians) : عربها با جماز.
6. مصر egyptians)mudraya ) : تشخیص انها به علت شکستگی سنگ سخت است.
7. سکا های کلاه نوک تیز (saka-tigrakhauda): طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه .
9. یونانی ها yauna)ionians ) : این گروه همان سبک شنل آشوری ها را دارند.
11. آرمنی ها armenians armina)) : طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
12. کاپادوکیه capadocians) katpatuka) : با شنلهای قلابدار به سبک فریژی ( اقوام باستانی اسیای صغیر) تیز کلاه هستند
13. پارت ها parthians) parthava) : طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
14. درنگیان drangianians : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.
15. آیرها arians) haravia) : طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
16. خوارازمی choresmians : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.
17. باکتریا bakhtrish (bactrians) : سبک لباس پوشیدن انهابالا تنه مادی با شلوارهای کتان دهبانی یعنی گشاد و باد کرده است. (شلوار کردی!)
18. سوگود sogdians (cilicians) : کیلیکی ها cilician که به تازگی انها را سغدیان شناختند.
19. گاندارها gandarians : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.
20. سگارتی asagartia: طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
24. هند hindush (indians) : که سینه های برهنه دارند و هدیه از گرد طلا و الاغ های ممتاز به همراه دارند.
25. حبشه kushiya (ethiopians) : با قیافه های سیاه پوستان و هدیه هایی از عاج و بچه زرافه okapi.
26. اسکادرا skudra :از روی کلاه خودهای تراسی و اسلحه انها که با ذکر هرودوت جور است میتوان انها را شناخت.
27. لیبیputaya (libyan): با گوزن
اسمهای واقعی را مشاهده کردید، حال بگوید باختریش (به معنی غرب) و سبک لباس مادی و شلوار کردی چه ارتباطی با بلخ در شرق ایران دارد؟ یا لغت زرک یا زرنگ چرا باید سیستان در شرق ایران معنی دهد؟ و یا چرا باید منظور از هیندوش ها با الاغ هندوستان امروزی باشد؟ باور بفرمایید که به همان مدارکی که این شهرها را در شرق ایران نوشته اند، می توان به راحتی آنها را در غرب ایران تصور کرد. تنها تفاوت آن اینکه تاریخ واقعی ایران مشخص خواهد شد و کیلومترها منطقی تر خواهد شد چه که 6000 کیلومتر مسافتی است که در قدیم به این راحتی که از آن سخن گفته شده قابل پیمودن نبوده, که هر روز رستم از سیستان به چین سری زده باشد. همچنین کویر های ایران و کوه های صعب العبور همالیا نیز محلی نبوده که بتوان به این سادگی هر روز از آنها گذر کرد.
در این قسمت به اجبار بررسی کوتاهی در حد حوصله خوانندگان عزیز در مورد مکان ها انجام شد، چرا که درهم ریختگی شرق و غرب این مکانها چه در روایات ایرانیان و چه در روایات دیگر اقوام در مورد ایران تاثیری منفی گذاشته و تاریخ ایران را درهم کرده است. برای اطلاع بیشتر اسناد دیگری نیز از متون پهلوی و فارسی که آنان نیز بسیار جالب توجه و مورد بحث میباشند.
عکس های شماره 6105 و 6106.
برداشت از کتاب پژوهشی در اساطیر ایران استاد مهرداد بهار
گزیده های زادسپرم: پس از باران بزرگ آغاز آفرینش ... زمین به شش پاره بگسست پاره ای به اندازه نیمه همه زمین, از میانه جدا شد و نیمه دیگر که پیرامونش بود به شش پاره هم اندازه گسست که کشور خوانده میشوند .... خونیره که پاره میانه است, آن شش کشور دیگر را مانند افسر اسر می باشد. بخشی از دریای فراخگرد پیرامونش گردیده است. میان آن و شش کشور دیگر در سوی نیمروز دریا و بیشه (بیابان؟) می باشد. در اباختر (شمال) کوه هایی بلند سر بر آورده که از یکدیگر جدا و هویدا می گردند، اورمزد در خونیره و شش امشاسپند بدان شش کشور آشکار شوند.
نقشه سرزمین خونریث, خونیزس در مرکز، عکس های شماره 6107 و 6108 .
جهان هفت گانه اوستا:
1. خونریث, خونیرس: مرکز ( پادشاه ان اشوزدنگهه پور وذاخشتی و دیگری پور سایوژدری).
2. واوروبرشتی, وردبرشت: شمال باختری (پادشاه آن خوسپ khosp).
3. واوروجرشی, وروجرش: شمال خاوری (پادشاه آن چخراواک chatravat).
4. ویدذنشو, ویددخش: جنوب باختری (پادشاه آن ایریزراسپ اوسپوسیان osposynan).
5. فردذنشو, فردوخش: جنوب خاوری (پادشاه آن پیتوئیت اوسپوسینیان spitoeit o sposeynan).
6. سوهی: در باختر (پادشاه آن هوئزرکاخهر hov arazo kachr,خوپریشترو keva pari shtro).
7. ارزهی: (پادشاه آن اشاشه گهتی asha shah gahti ,نیونگدان nivangdan)
نژاد های اوستا:
ایریه = ایرانی
تویریه = تورانیان، به معنی دلیر توریه (شاید توریت) نام مردمان آن سرزمین که به ایرانیان پیوند نزدیک داشتند خاندان های مشهور آنان: دانو, خیون یا هیون (شاید یونی ها), فریان, ویسه ,....) آنها دیو پرست و دژدین بودند، وبه آنها انیران (غیر ایرانی) گفته می شده است. ترک خوانده می شدند، و ترکستان سرزمین توران خوانده شده است.
سیریم = هروم = روم، نام اقوام و سرزمینی باستانی که بعدها نام سلم = سرم یکی از سه پسر فریدون از آن گرفته شده، در ادبیات پهلوی هروم = روم جانشین آن شده است، و در نوشته های ساسانی و اسلامی آسیای کوچک و سوریه را به این نام نوشته اند، در شاهنامه فردوسی سلم شهریار روم است.
ساینی = سرزمینی است که نتوانستند جای آن را تعیین کنند، ( شاید سئین مردمان چین استان).
داهی = سرزمین قبیله داهه در کرانه سیردریا.
شانزده قسمت خونیرس در اوستا:
1. ایرانویج: بر کرانه رود دایتا (افرینش اهرمن مار سرخ +10 ماه سرما 2 ماه گرما) به ناحیت اذربایجان است (بندهش) ایران ویج میان خونیره به سوی اپاختر(شمال) است .در باره اینکه زرتشت کجا از هرمزد دین پذیرفت ... در ایران ویج در اذربایجان پذیرفت (روایت پهلوی) گوبد شاه در ایران ویج در کشور خونیره است و پادشاهشان سروش است (مینوی خرد)
2. جلگه سوگود: ( surig bum=suguda ) سغد! (آفرینش اهرمن خرفستری به نام سکیتیه بیافرید= مرگ در گله گاوان) داریوش شاه گوید: این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند ... سکا ها شمال غربی ایران بودند، پس سغد هم همان نواحی است. ارنگ رود: آن است که گفته شد که از هارا کوه بتازد. آید به سغد بوم (دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است) که گام نیز خوانند اید و به گیپتوس بوم که مصر نیز خوانند بگذرد او را آنجا نیوگیپتوس خوانند. گو = اسورستان = آشور.
3. مرو: نیرومند و پاک (آفرینش اهرمن: خواهش های گناه آلود) چون نسایه در ماد است، مرو هم همانجا در شمال غربی ایران بوده است.
4. نسایه: در میان مرو و باختریش است (آفرینش اهرمن: گناه سست باوری) داریوش شاه گوید: من مغ گئومات را در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم، ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.
5. باختریش: (baktris) بلخ! زیبای افراشته درفش (آفرینش اهرمن: برور = مور دانه گش) حال که نسایه در سرزمین مادها بوده پس باختریش نیز در همان منطقه است، همچنین سوگود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است. سوگود نزدیک سکایان است و با 400 کیلومتر به مرزهای شرقی ایران نمی رسیم باختریش در شمال غربی ایران است.
6. هریو: هرئی و (haravia-arians) هرات! ودریاچه اش (آفرینش اهرمن: سرشک و آبگونه پر مایع)
7. وئه کرته: کابل! بد سایه (آفرینش اهرمن: پری خنثی تی را آفرید که به کرشاسپ پیوست) کابل = (که = کوه ) + (بل = فراوان) است، و خود نامی باستانی است، ( احمد حامی) این نام به وئه کرته چه ارتباطی دارد؟
8. اورو: دارای چراگاه (آفرینش اهرمن: خودکامگی و فریفتاری)
9. خننت: در هیرکان (آفرینش اهرمن: گناه کون مرزی) هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای خزر است، مردمش با اران ها هم پیمان می شدند. در آذربایجان خاوری است. هنوز هم مکانهایی با نام هیر = کشتزار دهی در جنوب خاوری اردبیل و هیران دهی پیرامون آستارا موجود است. (احمد حامی)
10. هرهویتی: آراخوی (harauvatis) رخج! زیبا (آفرینش اهرمن: گناه خاک سپاری مردگان)
11. هیرمند: رایومند فره مند (آفرینش اهرمن: جادویی زیانبار جادووان)
12. رگا: ری! سه رد در آن فرمانروایند (آفرینش اهرمن: برانگیختن سست باوری)
13. چخر: نیرومند و پاک (آفرینش اهرمن: مردار سوزان)
14. ورن: چهار گوشه بود که فریدون در آن زاده شد, عرصه کشمکش فریدون و اژدی هاک
(آفرینش اهرمن: دشتان نا به هنجار زنان و بیدادگری فرمانروایان بی گانه)
ورن نام دیو هوسهای جنسی است. سارگن سامه (2334- 2279) عنوان پادشاه چهار گوشه را داشت. چهار گوشه یا چهارآب شاید منظور سرزمین میان چهار دریای: دریای خزر, خلیج فارس, مدیترانه و دریای سیاه باشد.
15. هفت رود: (دشتان نابهنجار زنان و گرمای سخت).
16. سرزمین گرداگرد رود رنگها: (rangha = نینوا) جایی که مردمان بی سر زندگی میکنند (منظور بی سرور بی شاه است).
عکس های شماره 6109 و 6110 .
کوه ها:
کوههای غیر قابل عبور( awardag )
- هارا کوه (البرز!):
اوستا (hara) با صفت ( berezaiti ) در پهلوی (harboz) نخستین کوهی که از زمین روییده است. دگر کوهها از هارا فراز رستند به شمار 2244 کوه (بندهش).
1. هوگر ( hu.kairya) بلند: آب اردوسیور (آناهیتا) از آن فرو می آید به بلندی هزار مرد است و به فراخگردمی ریزد. (بندهش)
2. تیرگ هوگر: چگاد دائیتی در میان آن است (/taera terag ) یکصد مرد بالاست. (بندهش)
3. ارزور گریوه: چگادی به در دوزخ است، که همواره سکونت دیوان بدو است، که همه دروغ ورزی آنجا کنند، (بندهش)
4. اوسیندام کوه: از خماهن از گوهر آسمان است میان دریای فراخگرد است آب از هوگر برآن فرو ریزد
کوه ابورسین (ابرسین):
- بزرگترین است کوه همه پارس(پارت p ls) بن او به سیستان( زرنک) وسرش در چینستان (hwcyst n) و تیغه ای از آن نیز به خراسان( خور آزمیا ) است. (بندهش)، نام این کوه در اوستا (upairi-saena ) آمده است.
در مورد این کوه یکی از دو صورت زیر را می توان پذیرفت:
به تحلیل هایی که تا امروز شده است یک سر این کوه در کشور چین امروزی و سر دیگر ان در استان سیستان و بلوچستان کشور ایران امروزی است و تیغه ای از ان از استان خراسان امروزی در شرق ایران می گذرد. در این صورت اول باید بپذیرم که گذشتگان جغرافیا نمی دانسته اند دوم مرز های این کشور ها و استانها را انقدر زیاد و کم کنیم تا در ناحیه رشته کوههای هیمالیا به هم برسند ! و در آخر از توضیح اولی که در بندهش با عنوان بزرگترین کوه پارس و پارت است صرفنظر کرده چه که کوههای هیمالیا نه در پارس است و نه در پارت ! همچنین نام اوستایی این کوه را که بیانگر سه نژاد مردمانی است که در این کوه بوده اند باید به کلی فراموش کنیم:
ایشکت – اوپ ایری - سئن
لغت ایشکت ریشه از ایشکوزایی به معنی سکاها دارد.
سکاها = ایشکوزائی به زبان آشوری و ایشکوزی به زبان عبری از کوههای قفقاز و تورس گذشته اند بازمانده آنها در 200 ق.م در جزیره کریمه در کنار دریای سیاه بوده اند.
لغت اوپ دگرگون شده اروپه = تخمه تهمورث و ایری مردم ایر نژادی هستند که در شمال غربی ایران امروزی می زیسته اند.
سئن و یا سین به نژاد مردمان جنوب بین النهرین می گویند، که امروزه به صورت عربی السین و الصین در آمده است.
ابرسین کوه بزرگترین کوه پارس و پارت است در غرب ایران امروز می باشد که بن آن در زرنک در حوالی کردستان امروزی و سرش در چین استان در ناحیه جنوبی بین النهرین امروزی و تیغه ای از آن نیز به خورآزمیا در نواحی کرمانشاه امروزی می باشد، لاجرم شمال این کوه در ناحیه ایشکوزی ها (سکاها) و جنوب آن در ناحیه مردمان سئن نژاد و تیغه ای از آن در محل ایر های اروپه نژاد در کرمانشاه بوده است، و با نام اوستایی آن ایشکت – اروپه, ایری - سئن مطابقت دارد، و این کوه قسمتی از رشته کوههای زاگرس در غرب ایران امروزی است، و چنانچه این توضیخ مورد قبول باشد نه تنها تمامی کوههایی که از ابرسین رسته اند در غرب ایران امروزی اند که هارا کوه هوگر و تیرک هوگر که ابرسین جزئی از آن است نیز در غرب ایران امروزی و کشور ترکیه و ارمنستان می باشند.
1. زرذز zeredaz)) (منوش کوه manusa): آن کوه که منوچهر بدان زاده شد به خراسان (کرمانشاه) به مرز ترکستان (آشور) است، به ابرسین پیوسته است. (بندهش)
2. کوه ایر arazisa)): به ماه (مرکند واژه مادی است که از دو واژه ( مر= ماه + کند) است، شهری نزدیک به نخجوان در جنوب ارس, شمال باختری آذربایجان می باشد. (احمد حامی) و همدان (در کتیبه های آشوری هکمتانه پایتخت مادها است) تا خوارزم (خورآزمیا به ناحیت کرمانشاه) از کوه ابرسین رسته است. (بندهش)
3. کوه قاف (کپک): از ابرسین رسته است، در ارمنی کهن کاپ (kap) است. (بندهش)
- در پهلوی (kof kapk/kof kap ) در ارمنی کهن (kap/kapk) آمده است. نام قفقاز می تواند با این نام مربوط باشد.
4. کوه بس شگفت: آن که به پارس است از کوه ابرسین است. (بندهش)
5. کوه سیاهمند (syamaka): آنکه از ایشان کابل (وئه کرته) و آن ناحیت ها تا به ناحیه چین (hwcyst n) رسته است. (بندهش) از شاخه های ابرسین است. (اوستا)
6. کوه برفمند (vafraya): آنکه از ایشان کابل (وئه کرته) و آن ناحیت ها تا به ناحیه چین (hwcyst n) رسته است. (بندهش) از شاخه های ابرسین است. (اوستا)
همانطور که می بینید وئه کرته که کابل امروزی ترجمه شده است، در غرب ایران به ناحیت جنوب بین النهرین است.
کوههای زیر همه از ابرسین, منوش و دیگر کوهها که بر شمرده شد رسته اند، زیرا داواد کوه که به (hwcyst n) پیوسته است هم از ابرسین کوه است.
7. کوه گنابد: به همان پشت گشتاسپان است، آنجا به ریوند که خانه آذر برزین مهر است نه فرسنگ به خاوران سوی است. (بندهش)
8. کوه کومش: را آمد به فریاد خوانند آن است، که گشتاسپ ارجاسپ را بدان شکست داد. به پتشخوار پیوسته است. (بندهش)
9. کوه میان دشت: از کوه کومش گسسته است، گویند چون شکست به ایرانیان آمد، کوه میان شکست ایرانیان نجات پیدا کردند. (بندهش)
10. کوه اسپروز: بالای چینستان (سئن) (hwcyst n) است. (بندهش)
- در تاریخ بلعمی آمده است: کی کاوس به جنگ دیو سفید مزندری می رود و اسیر می شود. رستم از سیستان (زرنک) برای نجات و می آید که در شاهنامه فردوسی به هفتخوان رستم مشهور است، و به خوان ششم او به کوه اسپروز می رسد.
- شاهنامه پس از کشته شدن ارژنگ دیو:
چو برگشت خورشید گیتی فروز بیامد دمان تا به کوه اسپروز
11. کوه پهرگر: به خراسان (خورآزمیا به ناحیت کرمانشاه امروزی) است. (بندهش)
12. کوه دنباوند: بیوراسپ (ضحاک) به آن بسته شده از پتشخوار است، کوه کومش و گرگان (هیرکان) بدان پیوسته اند. (بندهش)
طبق اسناد آورده شده در این کتاب کارزار فریدون و ضحاک در ناحیه کردستان امروزی بوده است، همچنین کوه دنباوند به استناد بندهش از کوههای ابرسین است، که برابر با رشته کوههای زاگرس در غرب ایران امروز فرض شده این کوه به کوههای هیرکان پیوسته است. هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای کاسپین است، مردمش با اران ها هم پیمان می شدند. در آذربایجان خاوری است. گزنفون می نویسد: هیرکانی ها همسایه آشوری ها و لیدی ها بودند. همچنین در کتیبه های آشوری از کوه بیکنی یا کوه بلورین در مکان دماوند امروزی یاد شده است، دنباوند دماوند امروزی نیست.
13. کوه راوگ بشن: به زراود است، این جا را کلاد خوانند از دو سوی کوه و میان دره است دژ فرود آنجاست، به سبب دژ آنجا را کلاد خوانند در بوم سرخس (saraxz/siraxz/sylhc) است. (بندهش)
14. کوه دایباد (داواد): به پارس است. به (hwcyst n) پیوسته از ابرسین است. (بندهش)
15. کوه مرغ: به لاران است، (بندهش) به نظر میاید این کوه در ناحیه سئن ها بوده است، و لاران میتواند لارسا امروزی در بین النهرین جنوبی باشد.
16. کوه بهستون: به سپاهان کرمینشان (klmyns n-glmyns n) است. (بندهش)
کوه بیستون در کرمانشاه امروزی است. چطور ممکن است که سپاهان در شرق ایران امروز باشد؟
17. کوه زرین: به ترکستان است (بندهش) کوه زرین در منطقه حکومت آشوریان است.
18. کوه کومش و گرگان! ( هیرکان ): به پتشخوار کوه پیوسته است.
19. اوسیندکوه : به آذربایجان است (بندهش) اگر اوسیند کوه به آذربایجان است و از ابرسین کوه, چطور ممکن است یک سر ابرسین کوه در کشور چین امروزی و سر دیگر آن در سیستان و بلوچستان امروزی باشد؟
همانطور که مشاهده می فرمایید پتشخوار کوه از طریق کوههایی چون کوه دنباوند , کوه کومش , کوه هیرکان با کوه ابرسین مرتبط است و این کوه نمی تواند در شرق ایران امروز باشد.
20. پتشخوار کوه (patis-xwarh/mahist xwarrah) (مهست فرخواری کوه):
به طبرستان و گیلان است. (بندهش)
- در فارسی با نام کوههای جنوبی طبرستان آمده است. طبرستان به ناحیه جنوب غربی دریای کاسپین گفته می شود. منظور از گیلان نیز میتواند شهر گیلان غرب در استان کرمانشاه امروزی باشد.
21. کوه اسنوند (asnvant): کوهی در آذربایجان که کیخسرو آتشکده آذرگشسب را بر آن بنا کرد در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) است. (اوستا)
22. کوه کوئی راس(kaoirisa): بر ایران ویج است (بندهش) ایران ویج به ناحیت آذربایجان است. (بندهش)
23. کوه اسپندیار (sp nto.data): بر دریاچه ریوند است. (بندهش)
24. کوه ریوند (raevand): آذر برزین مهر بر آن نشست، به خراسان (خور آزمیا در نواحی کرمانشاه) است. (بندهش)
25. اوشد اشتار( usi.dam/usidar na): به سیستان (زرنک) است. (بندهش)
26. کوه کدروسپ (kadrva.aspa) دارای اسپ کهربا: کوهی است به توس (tws str) شهر که دریاچه سوبر (subar) بر آن است، دریاچه سوبر به ابرشهر بوم (abar sahr) بر سر کوه توس است. (بندهش)
ابرشهر بوم در مرزهای فرمانروایی رستم است، و باید در حوالی زرنک و نیمروز محل فرمانروایی سام و خاندانش باشد.
27. ارزور ( arazura ): به ناحیت روم است، (بندهش) پایتخت روم رومیه = مدائن است.
28. بوم کوه (bumya/bum.kof): آنکه بر آن بوم و خانه است. (بندهش)
29. رویشمند کوه (royisnomand/rodita): آنکه گیاه بر آن روید. (بندهش)
30. بگیر کوه (bagir/bakir): خانه افراسیاب تور به آن است. امروزه در آن شهر رام پیروز و ده هزار شهرستان است. (بندهش)
31. کوه بادغیس (vaiti-gaesa): به مرز بادغیس ناحیه ای پر آب و درخت است. (بندهش)
دریا ها:
فراخکرد: واوروکش (اوستا و پیش نام سرزمینهای شمالی در اوستا است).
به ناحیت نیمروز کناره هارا است، که 3/1 این زمین را در بر دارد. از این رو فراخکرد نامیده شد که یکهزار دریا در او داشته شده است. باشد که آنها را چشمگان اردیسور و باشد که خانیگان دریا خوانند. هر دریا و آبخوان چنان است که مردی نیکو 40 روز اسب بتازد به دور آن گردد یکهزار و هشتصد فرسنگ بزرگ است. کوه اوسیندام میان دریای فراخکرد است. (بندهش)
تعریف بالا نشانگر مجموعه ای از دریا هاست ( دریای عرب, خلیج عدن, دریای سرخ, دریای مدیترانه, دریای اژه, دریای آدریاتیک) که در شمال آنها رشته کوههایی (کوههای حجاز, کوه های لبنان, کوههای تورس و قره دنیز, کوههای آپنین) میباشند، و در میان یکی از این دریا ها کوه یا بلندی موجود است. (شاید قبرس)
پودیگ (puitika): از دریاهای شورمایه ور است از همه بزرگتر است در آن جزر و مد است هم ناحیت دریای فراخکرد است، و به آن پیوسته است. (بندهش) در دوره ساسانی نیز با خلیج فارس تطبیق داده شده است.
سدویس: میان فراخکرد و پهلوی پودیگ را دریایی گرفته که دریای سدویس خوانند. بند این دریا به ماه و باد پیوسته است به افزایش و کاهش ماه بر آید و فرو رود. از آن روی که گردش آن به نیمروز است بند دریای سدویس نیز به سدویس ستاره بسته است، که دریاها و ناحیت نیمروز در پاسبانی اوست. در دریای سدویس دو باد وزد یکی فورد آهنج و یکی بر آهنج است. (بندهش)
توضیحات بالا مطابق با دریای عمان امروزی می باشد.
کمرود (kamrod ): آن است که اباختر است به طبرستان (بندهش)، در دوره ساسانی با دریای کاسپین تطبیق داده شده است.
سیاه بن (siyaw-bun): به روم است از دریاهای کوچک آن آبگیر و دریای کیانسه است که به سیستان است در آغاز مار و سوسمار و وزغ در آن نبود و آب آن شیرین بود (بندهش)، در دوره ساسانی با دریای سیاه تطبیق داده شده است.
رودها :
1. ارنگ رود: آن است که گفته شد که از هارا کوه بتازد. آید به سغد بوم (به ناحیت دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است) که گام نیز خوانند اید و به گیپتوس بوم که مصر نیز خوانند بگذرد او را آنجا نیوگیپتوس خوانند. (بندهش)
ارنگ رود و سغد بوم بی شک در غرب ایران امروزی هستند و منظور از مصر کشور مصر امروزی نیست احتمالا مرز های شرقی کشور مصر آن زمان همانطور که هرودوت نیز اشاره کرده است تا فلسطین امروزی بوده است. همچنین این رود از هارا کوه سرچشمه می گرفته پس هارا کوه به هیچ وجه نمی تواند رشته کوهای البرز در شمال ایران امروز باشد.
2. وه رود: به خراسان (خورآزمیا در حوالی کرمانشاه امروزی است) بگذرد به سند بوم شود به هندوگان به دریا ریزد. او را آنجا مهران رود نامند هندوگان رود نیز خوانند. (بندهش)
در متون قدیم چون زاداسپرم نام وه رود (veh بهرود) و اروند رود در کنار هم و در یک ناحیه آمده است "از باختر کناره دو رود اروند و بهرود" به استناد اثبات آقای دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویج و شاهنامه فردوسی اروند رود دجله امروزی است. اگر پهلوانی ندانی زبان بتازی تو اروند را دجله خوان وهرود در نزدیکی دجله و در غرب ایران امروزی است، و شهرهایی که در کنار این رود از آنان نامبرده شده است: خراسان (خورآزمیا) سند بوم و هندوگان ( ساحل شمال غربی خلیج فارس) همگی در غرب ایران امروزی است.
3. فرات رود: آن را سرچشمه از روم است به آسورستان گذرد به دجله ریزد "ستایم فرات پر ماهی را که منوچهر برای روان خویش کند و آب بسته و بخورانید" (بندهش)
منوچهر از رود جیحون رود های بسیار کند و رود فرات را به سوی مغرب روان کرد. (تاریخ بلعمی)
توضیحات این رود با رود فرات امروزی مطابقت کامل دارد. در این صورت: 1- رود جیحون در تاریخ ایران با رود جیحون در استان خراسان امروزی هیچ ارتباطی ندارد. 2- لغت روم در تاریخ ایران با پایتخت کشور ایتالیا, رم هیچ ارتباطی ندارد.
4. دجله رود: از دیلمان (dilman نام سرزمینهای کهن در غرب دریاچه ارومیه تا وان) در خوزستان به دریا می ریزد. (بندهش)
5. دایئتی رود: از ایران ویج بیاید به (dwtdt n/gwtst n) بشود پر از سوسمار است. (بندهش)
ایران ویج به ناحیت آذربایجان است. (بندهش)
6. زنده رود: به کوه پنجستان گذرد باز به ارنگ رود ریزد. (بندهش)
7. هریر رود: از ابرسین کوه است. (بندهش)، کوه ابرسین به نظر قسمتی از رشته کوههای زاگرس می باشد، چطور ممکن است هریر رود در شرق ایران و مطابق با هری رود امروزی باشد؟
8. زیشمند رود: به ناحیه سغد (سوگود) به خجند رود باز ریزد. (بندهش)، سغد یا سوگود در بندهش به ناحیت دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است در این صورت زیشمند رود در بین النهرین است، و چون به خجند رود باز می ریزد خجند رود و اسامی که در اطراف آن آمده است همگی در نواحی بین النهرین می باشند.
9. خجندرود: به میان سمرقند و خرنمانه برود او را رود جخشر خوانند. (بندهش)، سمرقند و خرنمانه اسامی از شهرهای بین النهرین بوده اند.
10. مرو رود: فرهمند به خراسان (خورآزمیا) است، از ابرسین کوه بتازد. ( بندهش)، ابرسین کوه = زاگرس است، خراسان و مرو اسامی شهرهایی در نزدیکی کوههای زاگرس در غرب ایران امروز می باشند.
11. بخل رود: از ابرسین کوه (کوههای زاگرس ) بامیان آید به وهرود (وهرود نزدیک رود دجله است) ریزد. ( بندهش)
12. سپید رود: به آذربایجان است. (بندهش)
13. ترت رود: ترتر رود که کور نیز خوانند از دریای سیراو (شاید سوان در ارمنستان) بیاید و به دریای گرگان! (هیرکان) ریزد. (بندهش)
14. زهابک رود: رود دز آن است که از آذربایجان بیاید به پارسوا ریزد. (بندهش)
15. اوله رود: را سرچشمه از سپاهان است به خوزستان بگذرد به دجله فراز ریزد. او را در سپاهان مسرگان رود خوانند. (بندهش)
16. هراز رود: به طبرستان است آن را سرچشمه آبها از کوه دنباوند است. (بندهش)
17. تورمیه رود: به وهرود باز ریزد. (بندهش)
18. وندیش رود: آن است که به پارس است که سکان نیز خوانند.
19. کاسه رود: به آب توس شهر بیاید. آن را آنجا کسف رود خوانند. این همان رود وه است که آنجا کاسه خوانند. در سند نیز کاسه خوانند. (بندهش)، اگر کاسه رود همان رود وه است، باید در نزدیکی دجله باشد. لغت کاسه نیز که ریشه از نژاد کاس های ایرانی در شمال و غرب ایران امروز دارد، تائیدی بر غرب بودن این رود دارد. حال اگر کاسه رود از توس شهر و سند می گذشته پس هر دو شهر محلی در غرب ایران امروزی بوده اند.
20. واتئنی رود: به سیستان (زرنک) است، و سرچشمه آن کیانسه بود. (بندهش)
21. مهین رود: که چهرمهین آب است به گنگ دژ است. (بندهش)
22. دارابه رود: به ایران ویج است. (بندهش)
مرزهای مشترک در تاریخ ایران
مرز مشترک توران و روم:
در تاریخ بلعمی آمده است: در جنگ کی خسرو و افراسیاب، افراسیاب بگریخت و از حد ترکستان به حد روم شد، (پس روم و ترکستان توران مرز مشترک داشتند، و تورانیان در غرب ایران بوده اند). شاهنامه فردوسی به زمانی که رستم و ایرانیان انتقام سیاوش را از تورانیان می گرفتند:
همه غارت و کشتن اندر گرفت همه بوم و بر دست بر سر گرفت
زتوران زمین تا به سقلاب روم ندیدند یک مرز آباد و بوم
همچنین برای کاموس تورانی آمده است:
ز مرز سپنجاب تا مرز روم سپاهی که بود اندر آباد بوم
بعد از کشته شدن افراسیاب کی خسرو سپاه را از آذربایگان بازگردانید، (آنجا چه کار می کرده اگر تورانیان در شرق ایران بوده اند؟ آذربایگان در شمال غربی ایران است.) و به پادشاهی و مملکت خویش بازآمد به خراسان (نجران) و به بلخ. (تاریخ بلعمی)
مرز مشترک تورانیان با سلیمان در حجاز یمن و سبا:
و از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب، (شرق ترکیه امروز) داشت. و هر چه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. (تاریخ بلعمی)
آب زره مرز مشترک مصر, بربر,مکران, توران:
شاهنامه فردوسی به زمان کی کاوس (آب زره):
همی راند تا در میان سه شهر زگیتی برین گونه جوینده بهر
به دست چپش مصر و بربر به راست رهش در میانه بدانسو که خواست
به پیش اندرون شهر هاماوران به هر کشوری در سپاهی گران
خبر شد بدیشان که کاوس شاه بر آمد به آب زره با سپاه
و جای دیگر زمانی که کی خسرو, افراسیاب را در توران زمین دنبال میکرد:
مرز ایران --> جیحون --> سغد و کشانی + صد فرسنگ --> گل زر یون --> بهشت دژ --> چین --> مکران --> آب زره (دریای ژرف) + هفت ماه --> کنگ دژ
و نامه او به کی کاوس:
کشیدم لشکر به ماچین و چین وزان روی رانم به مکران زمین
و از آن پس از آب زره بگذرم اگر پاک یزدان بود یاورم
(آب زره در میان سه کشور مصر و بربر و شام! = آب زره پس از چین و مکران!)
همچنین کی کاووس :
از ایران بشد تا به توران و چین گذر کرد از آن پس به مکران زمین
ز مکران شد آراسته تا زره میان ها ندیدند بند و گره
شه بربرستان بیاراست جنگ زمانه دگرگونه تر شد به رنگ
چو آمدش از شهر بربر گذر سوی کوه قاف آمد و باختر
(از تهران تا پکن حدود 6000 کیلوتر است + مکران + زره تا برسد به بربرستان این غیر ممکن است! مکران, بربر, چین و توران آب زره همه در غرب ایران امروز است). بربر به زبان سومری نام آفتاب است بابلی ها به "ه تی ت" (کاسها) بربر میگفتند. (احمد حامی)
توران و سکستان = سرزمین سکا ها به ناحیت دریای سیاه:
تورانیان به زمان کینه کاموس می گویند :
ز چین و ز بربر سپاه آوریم که کاموس را کینه خواه آوریم
ز برگوش و سگسار و مازندران کس اریم با گرزهای گران
مرزهای توران و تازیان شاهنامه فردوسی:
رود تازیان سوی توران زمین! کند خارسان مرز ماچین و چین
مهراب کابلی پدر رودابه زن رستم:
آبا آنکه مهرآب از این پایه نیست بزرگ است و گرد و سبک مایه نیست
همانست کز گوهر اژدهاست و گر چند بر تازیان پادشاست
(مهراب کابلی پادشاه تازیان! پس کابل در غرب ایران است)
مرز ایران و روم:
لهراسب بخترشه میگویید ولایت زمین عراق و شام و یمن تا در مغرب همه تورا و اهواز نیز تا در روم همه تورا. (تاریخ بلعمی)
به زمان ملک منوچهر، وجای ملک عجم به زمین بابل بود، آنجا که امروز بغداد است و شهرهای اهواز و کوه(کرد) و بصره و گروهی به زمین پارس نشستندی و زمین مصر از ملک او بیرون بود و از زمین شام و حجاز و یمن اندر ملک او بود. (تاریخ بلعمی)
مرز هند, یمن و تورانیان به زمان ایرج:
در زمان پادشاهی ایرج به یمن اندر ملکی بود او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید، و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواسته ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد، (هند و یمن مرز مشترک داشتند). و باز از یمن به کوه طی بیرون آمد و به عراق آمد به ناحیت انبار و موصل و به آذربادگان شد و این زمینها همه به دست ترکان (تورانیان) اندر بود، (مرز یمن و تورانیان به زمان ایرج). (تاریخ بلعمی)
مرز ارمنستان و توران:
شاهنامه فردوسی دادخواهی ارمانیان (ارمنیان) از کی خسرو:
سر مرز توران در شهر ماست به یک روی از ایشان به ما بر بلاست
سوی شهر ایران یکی بیشه بود که ما را بدان بیشه اندیشه بود
نوشته بانو پرنیان حامد، کتاب: اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست
منبع: گفتمان درباره اسکندر مقدونی
توجه: اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir
اگرتورانیان ترکیه،جمهوری آذربایجان و...وحتی بخشهایی ازایران کنونی بودن پس کاملا واضحه که نژاد غیرترک هستن.واگر ادعامیکنن ترک هستن وریشهء ترکی دارن پس محاله توران باشن.
حتی درشاهنامه هم بین ترک وتوران تمایز قائل شده وچندجا ازتبانی وباهم یکسو شدن ترکان وتورانیان علیه ایرانیان سخن گفته.
تورانیان اقوام غیرترک و همریشه وهمزبان ایرانیان بودن که بعدا توسط ترکان تاتار وبربر استعمارشدن واین زبان براکثرآنها تاامروز باقی مانده.تورانیان مردمان قفقازشمالی تانزدیک مرز مغولستان امروزی بودن که ازشمال باروم(مردمان سفیدپوست روسی و اسلاو)هم مرزبودند.
خیلی ازمطالب وآدرسهاتون درست بود ولی لابه لای مطالب میخواستید یک دروغ بزرگ درمورد اصالت مردم توران بگنجانید!منطقه جغرافیایی دربندوشهری باهمین نام مابین قفقازشمالی وجنوبی توسط شاهان ساسانی ترمیم وبازسازی شده و اقوام مهاجم آنسوی دربند درطول تاریخ بانام خیون(=هون سفیدپوست)و توران و... نامیده میشدن.
آذربایجان وترکیه هرگز نه توران بودن و نه ایران.فقط به مدت هزاران سال بخشی ازنژاد وخاک ایران محسوب میشدن.البته درآذربایجان عدهء زیادی از اقوام اصیل وایرانی کرد به خراسان کوچانده شدن ومردم قفقازشمالی جایگزین شدن وقسمتهای بزرگ کردنشین ترکیه هم تازمان عهدنامهء گلستان جزیی ازخاک ایران بود والآن ازترس تمامی تاریخ وحتی نام محلات وشهرهاشون بانامهای مغولی ترکی جایگزین شده!
اگه اصل نژاد وزبان ترک ازترکیه وآذربایجان ایران وجمهوری آذربایجان بوده،میشه توضیح بدی باچه فتوحاتی ودرچه زمانی این زبان ونژادوفرهنگ تاشمال چین صادرشده!؟بنده بادلیل تاریخی میگم بعدازحمله مغول وسلطنت خانهای مغول اومده.شما ایکاش به این موارد فکرمیکردی وبعدنظریات پانتورانیسم وپانتورکیسمو بین افراد بیسواد ونادان اشاعه میدادی.
التماس سرسوزن صداقت
درود و سپاس از نوشتن دیدگاه، چششششم، پاینده باشید.
مطالب بسیار عالی و آموزنده بود.
تشکر